: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
سلام ثانیه های عاشقانه
سلام ای فصل پر ترانه
سلام
من منتظرت بودم
منتظر عاشقانه گفتنهایت
منتظر بودم تا دوباره داغداران بیزبانت زیر شکنجه ی قدمهایم لب باز کنند
از عاشقانه های غروب تابستان برایم بگویند
از آغوش های گرم
از بوسه های شرم
من بیصبرانه انتظار ترانه ی آسمانت را میکشم
این بار آسمانت مرثیه نخواهد خواند چون گذشته ها
این بار دیگر نه من دینی به آسمانت دارم و نه آسمانت دینی به من
منتظربودم تا بیایی و عاشقانه عاشقت شوم
عاشقانه عاشقم شوی ای فصل عشق
عاشقانه، همین
بزم زیبایی میشود آسمانت با عاشقانه هایش ، من بادلم ، تو و برگهای هزار رنگت
کلی وقت داریم تا از همه ی آنها برایم بگویی
لحظه های دیدار هم
غروبهای پر ترانه ی آسمان
میعادگاهمان
کوچه باغ قصه گو
میدانی که کجاست؟
همان جایی که سال گذشته غمهایت را برایم باریدی
کنار همان تکه سنگ صبوری که سال گذشته اش برایت باریدم
زیر همان بید عروسی که با او پیمان عشق بستم
و با او رشته ی عشق گسستم
راستی امسال خدا و فرشتگانش هم کنارمان هستم
از خدا خواستم تا نگاهبان عشقمان باشد
منتظرم باش
نوشته شده توسط : حامد بهجتی